در اين بن بست ...
دهانت را مي بويند
مبادا كه گفته باشي « دوستت می دارم »
دلت را مي بويند
روزگار غريبي ست نازنين !
و عشق را
كنار تيرك راهبند
تازيانه مي زنند !
عشق را در پستوي خانه نهان بايد كرد .
در اين بُن بست كج و پيچ و سرما
آتش را
به سوختبار سرود و شعر
فروزان مي دارند .
به انديشيدن
خطر مكن .
روزگار غريبي ست نازنين !
آن كه بر در مي كوبد شباهنگام
به كشتن چراغ آمده است .
نور را در پستوي خانه نهان بايد كرد .
آنك قصّابانند
بر گذرگاه ها
مستقر ،
با كنده و ساطوري خونالود
روزگار غريبي ست نازنين !
و تبسم را بر لب ها جراحي مي كنند
و ترانه را
بر دهان .
شوق را در پستوي خانه نهان بايد كرد .
كباب قناري
بر آتش سوسن و ياس
روزگار غريبي ست ، نازنين !
ابليس پيروز مست
سور عزاي ما را بر سفره نشسته است .
خدا را در پستوي خانه نهان بايد كرد .
احمد شاملو - 31/4/58